روانشناسی مثبت و مدیریت خویشتن

چگونه خوشبین تر شویم؟



همیشه نیمه پر لیوان را ببینید؛ در این صورت زندگی شیرین تر


 خواهد بود!



 



این روزها وقتی تلویزیون را روشن می کنید و اخبار گوش می کنید، خبرهای منفی زیاد می شنوید!


 این خبرهای منفی بر روی برخی از افراد، بسته به شرایط ژنتیکی و یا وضعیت اقتصادیشان اثر بدتری می گذارد و بر روی برخی از افراد کمتر اثر منفی می گذارد! 



افرادی که نسبت به موضوعات مختلف خوشبین هستند، دنیا را از دید مثبتی نگاه می کنند و افرادی که بدبین هستند، دنیا را بد می بینند. بنابراین در صورتی که یک خبر بد به افراد بدبین برسد، تاثیری که از آن می پذیرند از افراد خوشبین بسیار بدتر است و می تواند اثرات عمیق تر روان شناسانه ای را بر روی آن ها بگذارد. 



تحقیقات نشان داده است که افرادی که نسبت به زندگی خوشبین تر هستند، از نظر آماری به طور میانگین درآمد بیشتری دارند، می توانند با دیگران ارتباط بهتری برقرار کنند و حتی طول عمر آن ها بیشتر است. اما این خوشبین بودن چیست؟ آیا می توان آن را یاد گرفت؟ پاسخ این سوال مثبت است!



به بیان دیگر، در صورتی که شما فرد بدبینی باشید، می توانید این بدبینی را به عنوان یکی از ویژگی های ذاتی خودتان درنظر بگیرید و حتی می تواند پدر و مادرتان را برای این کار مقصر بدانید! ولی نباید فکر کنید که تا آخر عمر بدبین باقی خواهید ماند!



 در این پست قصد داریم چها روش برای خوشبین تر شدن در زندگی  را به شما معرفی کنیم:






1.  بهترین "خود" ممکن را تجسم کنید.


به 10 سال دیگر فکر کنید و ببینید که دوست دارید چه اتفاقی بیفتد. زندگی رویایی 10 سال آینده خودتان را تصور کنید. فکر کنید که چه احساسی خواهد داشت اگر 10 سال دیگر به تمام آرزوهایتان برسید؟ اکنون قلم و کاغذ بردارید و درباره آن بنویسید. سعی کنید این کار را برای مدت یک یا دو ماه، یک بار در هفته و هر بار به میزان شش تا هشت دقیقه انجام دهید. در هرکدام از این جلسات شش تا هشت دقیقه ای، درباره "بهترین اتفاقی که به نظرتان می تواند در 10 سال آینده برایتان بیفتد" درباره یک موضوع خاص، مانند خانواده، شغل، ازدواج و یا وضعیت سلامتی و غیره بنویسید.


ممکن است به نظرتان مسخره بیاید، ولی مطالعات بسیار متعددی که در این باره انجام شده اند نشان داده اند که این که شما یک آینده ای ایده آل را برای خودتان ترسیم کنید، باعث می شود که میزان خوشبینی تان حقیقتا به میزان قابل توجهی افزایش پیدا کند و همین امر باعث می شود که به موفقیت نزدیک شوید و کیفیت زندگی بالاتری داشته باشید.



یکی از دانشمندان می گوید: 


"این روش کار می کند! چون شما با این کار انگار دارید اصطلاحا "عضلات خوشبینی" خودتان را با فکر کردن درباره به تحقق پیوستن رویاهایتان به جای نگران بودن درباره بدترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد، قوی می کنید!"







2. اجتناب ناپذیر بودن ناامیدی هایی که ممکن است بر سر راهتان قرار بگیرد را قبول کنید.



به عقیده لارا اولیف (Laura Oliff)، مشاور بخش روان شناسی در بنیاد درمان بصری آمریکا،  در صورتی که مرتبا انتظار بدترین نتیجه ها را می کشید، ممکن است به این دلیل باشد که امیدوارید که خودتان را از ناامیدی حفاظت کنید! ولی بدانید که با این کار باعث می شوید که "انتظار مثبت از اتفاقات" را هم از دست بدهید. دکتر اولیف بیان می کند که "این انتظار داشتن اتفاقات مثبتی که در آینده قراراست برای شما اتفاق بیفتد، احساسی بسیار با ارزش و خوشایند می باشد" (برای این که به خودتان ثابت کنید که این احساس چقدر برای شما خوشایند است؛ تنها لازم است درباره لذتی که از انتظار کشیدن برای یک سفر زیبا ممکن است داشته باشید فکر کنید"


دکتر اولیف می گوید: " این که سعی کنید کاری کنید که احساس ناامیدی نداشته باشید، غیرممکن است. چون بالاخره ناامیدی و یاس مسلما در برخی از مواقع در طول زندگی به سراغ شما خواهند آمد و نمی توانید آن را انکار کنید. بنابراین شما مجبور هستید بین دو گزینه انتخاب کنید: انتظارات مثبت که در آینده معلوم می شود که دروغ بوده اند! انتظارات منفی که در آینده معلوم می شود که درست بوده اند! 


اگر قرار باشد انتخاب کنید، بهتر است که انتظارات مثبت را انتخاب کنید حتی اگر در آینده به شما ثابت شود که آن ها اشتباه بوده اند و شما ناامید شوید! بنابراین از ناامیدی نترسید و از ترس این که ناامید نشوید، انتظارات بدترین اتفاقات را نداشته باشید. بهتر است انتظارات مثبت را هم تجربه کنید.



" البته باید بدانید که انتظارات منفی و آن چه که ما به شکل منفی انتظار داریم اتفاق بیفتد همیشه هم اتفاق نمی افتد. دکتر اولیف می گوید: "بسیاری از چیزهای منفی که ما آن ها را پیش بینی می کنیم هرگز اتفاق نمی افتند!"






3.بعضی وقت ها با خودتان جر و بحث کنید و خودتان را به چالش بکشانید.



فرض کنید که همکارشما در کارش ترفیع گرفته است و به شغلی رسیده است که شما همیشه آرزو داشتید به آن برسید. در حقیقت او به جایگاهی رسیده است که شما آرزو داشته بودید که به آن جایگاه برسید. بنابراین ذهن شما پر از افکاری مانند این می شود: "من در کارم خیلی ضعیف عمل کردم. من هرگز موفق نخواهم شد تا از نردبان موفقیت بالا بروم. اصلا شاید از همین الان کار را ترک کردم..."


دکتر سلیگمان می گوید: "هنگامی که وارد این فاز ذهنی شدید، اولین قدم برای مبارزه کردن با این افکار منفی این است که صدایی که این حرف های منفی را در گوش شما زمزمه می کند را بشناسید. سپس تصور کنید که این صدا مربوط به یک انسانی است که با شما متفاوت است و ماموریتی دارد و آن هم این است که شما را بدبخت کند!! بنابراین سعی کنید که با فردی که این حرف ها را به ذهن شما می گوید مبارزه کنید و با این فرد به جر و بحث بپردازید.


اما سوال این جاست که شما چطور می توانید با فردی که در حقیقت همزاد شما محسوب می شود به مجادله بپردازید؟ شما باید شواهدی فراهم کنید که این شواهد ثابت کنند که این فرد در اشتباه است و حقیقت را نمی گوید: به عنوان مثال، در صورتی که دوستتان ارتقای شغلی گرفت، و این فرد در گوش شما زمزمه کرد که : من در کارم ضعیف عمل کردم؛ شما به او بگویید: نه این گونه نیست، همکار من دو سال از من باسابقه تر است و دو سال قبل از من آمده است. یا مثلا بگویید: من هم بالاخره ترفیع خواهم گرفت."



البته فراموش نکنید که داشتن چنین مباحثه هایی را با آن بخش تاریک از ذهنتان که می خواهد شما را خراب کند داشته باشید ممکن است نیازمند کمی تمرین و تکرار باشد. دکتر سلیگمان می گوید: "این کاری نیست که یک روزه بتوان آن را انجام داد. ولی از طرف دیگر باید گفت کاری مشکل نیست. کاری است که بسیاری از مردم می توانند ظرف مدت چند روز آن را یاد بگیرند"







4. بدبینانه ترین پیش بینی هایتان را تبدیل به خوشبینانه ترین پیش بینی ها کنید.


یکی دیگر از روش هایی که می تواند منجر به افزایش میزان خوشبینی در شما شود این است که عامدانه، بدبینانه ترین پیش بینی هایتان را تبدیل به خوشبینانه ترین پیش بینی ها بکنید. این کار شما را قادر خواهد ساخت تا خودتان را بهتر پیدا کنید.


به عنوان مثال، فرض کنید که با همسرتان دعوا کرده اید و او خانه را با عصبانیت ترک کرده است و در را پشت سرش محکم به هم کوبیده است. بدبینانه ترین فکر این است که شما به خودتان بگویید: دیگر همه چیز تمام است! دیگر برنمی گردد و غیره.


خوشبینانه ترین فکر این است که بگویید: " دوباره برمی گردد و یک بستنی بخرد و با خودش می آورد و درباره دعوا چیزی نگوید و..."


بین این دو "ترین" هاست که شما پیش بینی عقلانی را پیدا می کنید:" بعد از چند ساعت برمی گردد و دوباره با هم بحث می کنیم و همه چیز به حالت اول برمی گردد" این پیش بینی درست است که به اندازه پیش بینی دوم لذت بخش نیست ولی به اندازه پیش بینی اول هم زننده نیست و شما را از شر یک پیش بینی بد نجات می دهد.


اگر شما این استراتژی ها (مخصوصا دو استراتژی پایانی یعنی مجادله با خود و تبدیل کردن بدترین پیش بینی ها به بهترین ها) را تمرین کنید، می توانید تا حدود زیادی خوشبین تر از گذشته شوید.




 

[ بازدید : 106 ]

[ شنبه 10 اسفند 1398 ] [ 16:40 ] [ منوچهر ]

[ ]

چطور با شغل خود کنار بيايم؟



هر روز صبح که با صداي زنگ ساعت يا آلارم گوشي بيدار مي شويد، احساس بدبختي مي کنيد؟ جمعه شبها دچار اضطراب مي شويد؟ اگر پاسختان به اين پرسشها مثبت است، بي برو برگرد رضايت شغلي نداريد.



رضايت شغلي چيست؟


رضايت شغلي (Job satisfaction) به واکنش‌هاي شناختي، عاطفي و سنجشي افراد نسبت به شغلشان اطلاق مي‌گردد. عوامل مهم در رضايت شغلي به دو گروه تقسيم بندي مي شوند: عوامل سازماني و  عوامل شخصيتي. از عوامل سازماني مي‌توان به نحوه مديريت، سيستم پاداش و ميزان عدالت در برخورد با کارکنان اشاره کرد. عوامل شخصيتي نيز شامل عزت نفس، رضايت از زندگي، سطح انتظارات است.



در ادامه ما دلايل عمده اي که باعث عدم رضايت از کار شده است را ليست کرده و دلايل و راه حل هاي آن را بررسي ميکنيم: 



1. ساعات کاري ام طولاني است.


نشانه‌ها‌: شما اولين فردي هستيد که به محل کار وارد و آخرين فردي هستيد که خارج مي‌شود. حتي وقتي سر کار خود نيستيد، مدام در فکر کارهايتان هستيد.


دليل واقعي: شما وظايف کاري بسياري داريد و نمي‌توانيد از انجام بخشي از آن سر باز زنيد.


راه‌حل : با رئيس خود درباره يافتن شيوه‌هاي بهتر مديريت و اولويت‌بندي ميزان کارتان حرف بزنيد.


عده‌اي از افراد نمي‌توانند به مسئوليت‌هاي اضافي که به آنها داده مي‌شود، نه بگويند. در بعضي موارد اين مساله به دليل ترس از مشکلات مالي است. شما بايد با رئيس خود درباره حجم کاري خود صحبت کرده و در خصوص چگونگي سازماندهي آن، به ايده‌هاي بهتري برسيد.


اين بحث باعث مي‌شود رئيس شما متوجه ميزان کاري که شما انجام مي‌دهيد شود. به‌علاوه او مي‌تواند در اولويت‌بندي وظايف و تعيين موعد براي انجام برخي از آنها به شما کمک کند. اين به شما فرصتي براي استراحت و تجديد نيرو مي‌دهد.




2.حقوقم پايين است.


نشانه‌ها : شما به فيش حقوقي خود نگاه مي‌اندازيد و گله‌مند هستيد.


دليل واقعي‌: احساس مي‌کنيد نيازهايتان بر‌آورده نشده است.


راه‌حل : به دنبال فرصت‌هاي موجود براي خودتان، نه فقط با هدف ارتقاي خود به شغلي با درآمد بالاتر، بلکه با هدف کمک به پيشرفت بيشتر سازمان باشيد.


قطعاً کسب درآمد بيشتر زندگي را راحت‌تر مي‌کند ولي لزوماً باعث خوشحالي و رضايت دائم نمي‌شود. شما بايد ترقي کنيد، و در ازاي آن رضايت‌مندي نيز حاصل مي‌شود.


از رئيس خود درباره راه‌هاي کمک و همکاري با تيم‌هاي کاري سوال کنيد. ايده‌هاي خود را در باب افزايش کارايي فرآيند‌ها با او در ميان بگذاريد. آيا ايده‌اي براي محصول تازه داريد؟ وقتي کسب درآمد تنها دليل شما براي کار نيست، علاقه‌مندي و رضايت خواه نا‌خواه در کار حکم فرماست.




 3.شغل خوبي انتخاب نکردم.


نشانه‌ها: احساس نا‌رضايتي مي‌کنيد و کارتان چيزي است که مجبوريد انجام دهيد نه آنچه لذت مي‌بريد.


دليل واقعي‌: شما از رؤياهايتان دست کشيده‌ايد.


راه‌حل‌: رؤياهاي خود را خارج از محل کار خود پيگيري کنيد.


ممکن است والدين تان شغلي برايتان دست‌و‌پا کرده باشند، و شما بعد از مدت‌ها تلاش اکنون فهميده‌ايد که از آن متنفريد.‌ در‌هر‌صورت شما رويا‌هايتان را دنبال نمي‌کنيد و در نتيجه شور و انرژي خود را از دست مي‌دهيد. از خودتان بپرسيد: چه‌طور مي‌توانم رويا‌هاي خود را تحقق ببخشم؟



4.از کارم خسته ام.


نشانه‌ها: احساس مي‌کنيد بدون انگيزه‌ايد. دائم از انجام کار اصلي خود طفره مي‌رويد. مثلاً در ساعات کاري مدام صفحات خود را در شبکه هاي مجازي چک مي کنيد، فيلم و آهنگ دانلود مي کنيد يا خريد اينترنتي انجام مي دهيد.


دليل واقعي: به تلاش‌هاي شما توجه نمي‌شود.


راه‌حل: به دنبال بازخورد‌ها باشيد.


به احتمال زياد کار شما يکنواخت شده و مدتي طولاني است که مشغول انجام آن هستيد. شايد هم احساس مي کنيد به تلاش زياد شما در کار زياد توجه نمي شود. اگر علت هر کدام از اين موارد باشد، بهترين راه حل اين است که بازخورد را از رئيس خود ببينيد.




در بسياري از مواقع کارفرما از اينکه کارمند او مي‌خواهد ترقي کند، با‌خبر نيست و به او توجه کافي نشان نمي‌دهد. اگر شما چيزي نگوييد و فقط  کار خود را به درستي انجام دهيد، آنچه اغلب به ذهن رئيس شما مي‌رسد اين است که « بگذار اين فرد در اين شغل باقي بماند». اما اگر ابتکار‌ عمل داشته باشيد و هر از گاهي مدير خود را با مهارتهاي جديدتان غافلگير کنيد، در واقع به رئيس خود مي فهمانيد که


«من جوياي فرصت‌هاي بيشتر براي يادگيري بيشتر هستم» و «توانمنديهايم بيشتر از کاري است که انجام مي دهم».


[ بازدید : 47 ]

[ پنجشنبه 1 اسفند 1398 ] [ 14:17 ] [ منوچهر ]

[ ]

با این جملات زندگیت رو متحول کن!!

سلام و صد سلام خدمت دوستان بازدید کننده عزیز


امروز از یک وبلاگ خوووب یه متنی پیدا کردم که شاید خیلی اوقات به ذهنمون خورده اما


 عملی اش نکردیم بیایم


 از امروز به خودمون قول بدیم که این جملات رو با خودمون تکرار کنیم هر چند کم اما 


اگر روزی یکبار هم


 تکرار کنیم  و روزانه به تعداد کلمات مثبت مان اضافه کنیم عااالی میشه و میتونید نتیجه


 اش رو توی زندگی تون


 ببینید.



بفرمایید از مطلب پایین دیدن کنید؛





به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت


به جای خدا بد نده؛ بگوییم خدا سلامتی بده


به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم


به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه


به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود


به جای دستت درد نکنه؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی


به جای ببخشید که مزاحمتان شدم؛ بگوییم : از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم


به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود


به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟


به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما


به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه

به جای متنفرم؛ بگوییم : دوست ندارم


به جای دشوار است؛ بگوییم : آسان نیست



به جای جملاتی از جمله چقدر چاق شدی؟، چقدر لاغر شدی؟،

چقدر خسته به نظر می‌آیی؟، چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟،


چرا ریشت را بلند کردی؟، چراتوهمی؟، چرا رنگت پریده؟، چرا تلفن نکردی؟،


چرا حال مرا نپرسیدی؟


بگوییمسلام به روی ماهت، چقدر خوشحال شدم تو را دیدم، همیشه در قلب من هستی ...

[ بازدید : 48 ]

[ شنبه 26 بهمن 1398 ] [ 12:16 ] [ منوچهر ]

[ ]

تنها 5 قدم برای خوش بین شدن کافی است!


چگونه خوش بین باشیم؟

وقتی که بحث خوش بینی و بدبینی پیش می آید، افکار عمومی و علم مدتهاست که به نفع خوش بین ها رای داده اند. هر چه باشد، خوش بینها به جنبۀ روشن چیزها نگاه می کنند و معتقدند که خوبی در نهایت بر همۀ بدیهای جهان چیره خواهد شد.


1. شکر گذار باشید:


این چنین افکار نسبت به تمام داشته ها و نداشته هایتان سروتونین را افزایش و کورتیزول را کاهش می دهد که باعث تحرک بیشتر و در کل شادی بیشتر در شخص می شود. روزانه 3 بار شکر گذار باشید تا احساس خوبی نسبت به زندگی داشته باشید.

برای تمرین این گزینه می توانید یک دفترچه را همراه خود داشته باشید و نکات مثبتی که در روز برای شما اتفاق می افتد را در آن بنویسید و نسبت به آنها شکرگذار باشید. با این کار مغز شما خوش بین تر خواهد شد.

2.در انتخاب لغاتی که از آنها استفاده می کنید محتاط باشید:


زمانی که شروع به شکایت از شخصی یا گروهی می کنید ، قبل از آن سعی کنید خودتان را کنترل کنید و به عبارت ساده می شود گفت که " اگر چیزی برای گفتن ندارید ، حرف نزنید" بنابراین در انتخاب کلمات و لغاتی که می خواهید استفاده کنید دقت کنید تا مشکلی برای خود ایجاد نکنید.


3.نقاط قوت خود را بیان کنید اما اغراق نکنید:

درست که باید بر روی نقاط قوت خود تمرکز کنید اما باید بدانید که در صورتی که بیش از حد به آنها توجه شوید و مغرور شوید ممکن است باعث شود شکست بخورید.خوشبینی باید باعث شود با زیر پا گذاشتن تکبر و غرور به جای اغراق کردن در مورد توانایی هایتان روی آنها سرمایه گذاری کنید و برای رسیدن به موفقیت از آنها استفاده کنید.

4.ورزش کنید:

ورزش کردن باعث افزایش تولید ایندورفین ، سروتونین و دیگر مواد شیمیایی که برای بدن لذت بخش هستند ، می شود. برای گرفتن نتایج بهتر ، ضربان قلب خود را حداقل روزانه 20 دقیقه به حداکثر برسانید. اگر زمان رفتن به باشگاه را ندارید می توانید بصورت آنلاین تمارین را دنبال کنید و در خانه خود ورزش کنید.

5.خوشبین بودن را با خیالبافی جایگزین نکنید!

مرز متمایزی بین خوشبین بودن و خیال بافی کردن وجود دارد. جمله “من می توانم” تنها زمانی به درد می خورد که باعث شود شما شروع به حرکت کنید و در جهت هدفتان گام بردارید، دست روی دست گذاشتن و تصویر کردن موفقیت بدون هیچ تلاشی تنها خیال بافی است. اگر می خواهید به نتیجه ای خوب برسید باید تفکر خوب را با عملکرد خوب ترکیب کنید. تفکر خوب به تنهایی راه به جایی نمی برد.


    [ بازدید : 72 ]

    [ يکشنبه 20 بهمن 1398 ] [ 18:03 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    20 تمرین که حالتان را خوب میکند!


    شاید خیلی از ما واقعا ندانیم با این همه مشکلاتی که در زندگی داریم، چگونه مثبت فکر کنیم و از زندگی لذت

     ببریم. برخلاف تصور اکثر مردم، مثبت‌اندیشی و لذت بردن از زندگی ارتباط چندانی با عوامل محیطی و مادیات

     ندارد. شما تنها زمانی خوشبختی را احساس می‌کنید و از زندگی خود لذت می‌برید که بتوانید در هر شرایطی با

     دید مثبت به مسائل نگاه کنید. نگرش شما فقط و فقط به خودتان بستگی دارد و هیچ عامل دیگری نمی‌تواند شما

     را وادار کند بدبین باشید.


    1. شاید تنها خودت راداری، جای نگرانی نیست یادتان باشد درخشش یک ستاره جهانی را از تاریکی نجات می‌دهد.


    2.مثبت فکر کردن به معنای انکار اشتباهات‌تان نیست.


    3. بزرگ‌ترین کشف تمامی دوره‌ها این است که افراد با تغییر نگرششان می‌توانند آینده خود را تغییر دهند.


    4. دست از نگرانی، شک و تعجب بردارید و بدانید هر اتفاقی که می‌افتد همانی است که باید حتی اگر مطابق میل شما نباشد.


    5.هر روز کاری انجام دهید که کمی ترسناک باشد، کاری که شما را از نظر جسمی یا احساسی به چالش بکشد.





    6. یاد میگیری که برخی اتفاقات به ظاهر دردناک نیز جنبه‌های مثبتی در خود دارند.(تونی کلارک)


    7. اگر به هر کاری که انجام می‌دهی عشق بورزی پس تو بهترین کاری را که می‌توانی انجام خواهی داد.


    8.مشکلات مانند دست اندازهای جاده‌اند کمی از سرعتتان کم می‌کنند اما از جاده صاف بعد از آن لذت خواهید برد، زیاد روی دست اندازها توقف نکنید به حرکتتان ادامه دهید.


    9. هر جایی که می‌روید، آفتاب خود را ببرید و نگران هوای آنجا نباشید(آنتونی آنجلو )


    10 حتی اگر بعضی کارها را خراب کرده‌اید، برای کارهایی که تا حالا به خوبی انجام داده‌اید به خودتان اعتماد کنید.



    11. من انرژی لازم برای تمرکز بر مسائل و اتفاقات منفی ندارم. همچنین زمان و انرژی خود را صرف مسائلی نمی‌کنم که در جهت درست پیش نمی‌روند.


    12.- زمانی که شب بسیار تاریک بنظر می‌رسد صبر کن صبح فرا می‌رسد.


    13. سعی کنید به جای واژه‌هایی که به شما احساس شکست یا بی‌کفایتی می‌دهند، روی واژه‌های مثبت تمرکز کنید.


    14.برای شاد زیستن مثبت فکر کنید، اعتمادبه‌نفس داشته و خوش‌بین باشید.


    15.در سخت‌ترین ودردناک‌ترین لحظات انسان در آغوش خداوند است.



    16.اگر قرار است به چیزی شک کنید به افکار منفی و ضعف‌هایتان شک کنید و باور کنید در رسیدن به همه‌ی اهداف‌تان موفق خواهید بود.


    17.- پل ها را خراب نکنید، از اینکه مجبور خواهید شد چند بار دیگر از همان رودخانه عبور کنید متعجب خواهید شد.


    18. زندگی را تمام و کمال زندگی کنید و بر جنبه‌های مثبت آن تمرکز کنید(مت کامرون)


    19. قرار نیست انتظارات همه را برآورده کنید.


    20. هیچ‌گاه اجازه ندهید کسی که نقش چندانی در زندگی‌تان ندارد کنترل اوضاع را به دست بگیرد.


    [ بازدید : 97 ]

    [ دوشنبه 14 بهمن 1398 ] [ 14:02 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    با اضطراب صحبت در جمع مبارزه کنید!


    خطای شناختی که موجب این رفتار می شود، "برچسب زدن" است. چون خودتان را " احمق" و "بازنده" می نامید. همه ما گاهی اوقات احمقانه رفتار می کنیم، اما به این معنی نیست که ما احمق هستیم. سومین خطا " فکر خوانی" است. تصور می‌کنید که همه حضار نسبت به شما حالت انتقادی و غیر بخشش دارند.


    مقدار مشخصی اضطراب، قبل از  هر عملکردی اجتناب ناپذیر می باشد، حتی برای هنرمندان حرفه ای، زمانی که دست از مقابله با اضطرابتان بکشید و بپذیرید که این احساس طبیعی است می توانید گاهی اوقات از آن به عنوان یک نیروی مثبت استفاده کنید که موجب می شود سخنرانی و صحبت های شما مؤثرتر و هیجان انگیزتر شوند.

    بسیاری از افراد فکر می کنند که اضطراب صحبت در جمع، " بد" است. آن ها به خودشان می گویند که عصبانیت و اضطراب آن ها باعث می شود رفتار " غیرعادی" داشته باشند و موجبات تحقیر خود را  فراهم می آورند. 


    راهکار های مبارزه با اضطراب صحبت در جمع :




    1. اگر دریک سخنرانی با شکست مواجه شده اید، می توانید با نوشتن افکار منفی ای که دارید، برای پذیرش این نظریه آماده شوید. شاید خودتان بگویید، "حتماً این افراد  فکر می کنند که من یک فرد احمق و شکست خورده هستم! خودم را دست انداختم. نمی توانم این قضیه را تحمل کنم." یکی از خطاهای شناختی موجود در این افکار "بزرگنمایی" است، چون به خودتان می گویید نمی توانید آن را تحمل کنید. شاید این مورد ناراحت کننده باشد اما تحمل آن زیاد سخت نیست.


    2. اگر در غلبه با افکار منفی تان مشکل دارید، از خودتان بپرسید که اگر دوستتان سخنرانی خوبی ارائه نمی کرد، چه چیزی به او می گفتید. آیا می‌گفتید، "تو چقدر احمقی؟" البته که این را نمی گفتید! احتمالاً رفتار و گفتار شما حمایتی و کمک کننده خواهد بود و به او می گویید،" کارهای زیادی است که می توانی برای پیشرفت جلسات سخنرانی خود انجام دهی، به خاطر تلاشت شایسته تحسین هستی. " سپس با مشخص کردن مشکلاتش به او کمک می کنید، به این ترتیب، دوستتان می تواند دفعه بعد سخنرانی بهتری داشته باشد.



    3.می‌توانید اضطراب صحبت در جمع را دوباره مورد ارزیابی قرار دهید و به این فکر کنید که اضطراب، مورد خوبی است و می تواند منجر به عملکرد عالی شود. آن را مانند یک  منبع انرژی در نظر بگیرید و از اضطراب برای ایجاد هیجان بیشتر در عملکردهای‌تان استفاده کنید به خودتان ایمان داشته باشید و به جای سرزنش خود، بر روی آنچه که می خواهید بگویید، تمرکز کنید.


    [ بازدید : 67 ]

    [ يکشنبه 13 بهمن 1398 ] [ 11:22 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    نظرات سلیگمن، پدر روانشناسی مثبت


    روان شناسی مثبت یکی از جدیدترین شاخه های روان شناسی است. این زمینه خاص از روان شناسی بر موفقیت انسان تمرکز دارد. در حالی که بسیاری دیگر از شاخه های روان شناسی بر رفتارهای نابهنجار و دارای اختلال تمرکز می نمایند، روان شناسی مثبت تمرکزش بر کمک به افراد برای شادشدن و ارضاء بیشتر است.


    روان شناسی مثبت یکی از جدیدترین شاخه های روان شناسی است. این زمینه خاص از روان شناسی بر موفقیت انسان تمرکز دارد. در حالی که بسیاری دیگر از شاخه های روان شناسی بر رفتارهای نابهنجار و دارای اختلال تمرکز می نمایند، روان شناسی مثبت تمرکزش بر کمک به افراد برای شادشدن و ارضاء بیشتر است. سلیگمن را دانشجوهای روان‌شناسی در کشور ما خوب می‌شناسند چون کتاب «آسیب‌شناسی روانی»‌ که آن را مشترکا با «روزنهان» تألیف کرده، یکی از سرفصل‌های درسی رشته روان‌شناسی در ایران است.


    سلیگمن، پدر روان‌شناسی مثبت

    یکی از جالب‌ترین کارهای سلیگمن، آزمایشی است که روی سگ‌ها انجام داده. او دو گروه از سگ‌ها را در شرایط مختلف قرار داد . در گروه اول، سگ‌ها در جعبه دوطرفه‌ای قرار داشتند که به یک طرفش شوک الکتریکی وارد می‌شد و طرف دیگرش نه. بین دو طرف جعبه، دری بود و اهرم‌هایی؛ ولی اهرم‌ها هیچ کدام ربطی به در نداشتند. در گروه دوم همان نوع جعبه‌ها وجود داشت اما با فشار دادن اهرم‌ها سگ‌ها می‌توانستند در را باز کنند. او بعد از این که چند بار این آزمایش را روی دو گروه انجام داد، دید که سگ‌های گروه اول بعد از چند بار تقلا دیگر هیچ‌ تلاشی برای نجات خودشان انجام نمی‌دهند و شوک الکتریکی را تحمل می‌کنند.

     سلیگمن در مرحله بعد، جعبه‌ها را عوض کرد اما سگ‌های گروه اول حتی وقتی که در جعبه‌های گروه دوم قرار می‌گرفتند، باز هم هیچ تلاشی انجام نمی‌دادند. اگر آن‌ها فقط کمی می‌جنبیدند و اهرم را فشار می‌دادند، از شوک نجات پیدا می‌کردند اما آن‌ها «آموخته بودند که درمانده باشند .» ذهن خلاق سلیگمن، این پدیده را که هر جا می‌رفت به آن می‌گفت «درماندگی آموخته‌شده» ربط داد به افسردگی در انسان‌ها.

     او همین آزمایش را انسانی‌تر کرد و مسائل غیرقابل ‌حل را به آزمودنی‌هایش داد. آن‌ها بعد از چند بار شکست، دیگر مسائل ریاضی قابل ‌حل را هم بی‌خیال می‌شدند. انگار آن‌ها آموخته بودند که درمانده باشند و به همین خاطر، غمگین می‌شدند .

    در واقع انسان‌هایی که عزت نفس بالاتری دارند، رویدادهای خوب را به خودشان نسبت می‌دهند. همچنین آن‌ها با ربط دادن وقایع به محیط و دیگران اجازه نمی‌دهند رویدادهای بد، آسیبی به عزت نفسشان وارد کند. البته خود سلیگمن هم قبول داشت که در شرایطی که ما کاملا به محیط کنترل داریم و اشتباهی می‌کنیم، ربط دادن آن به عوامل بیرونی، بی‌مسؤولیتی است (نه خوش‌بینی).

     او هشدار می‌دهد که این سبک‌های اِسنادی بدبینانه و خوش‌بینانه بیشتر در مقابل شرایطی است که ما کنترل مبهمی به محیطمان داشته باشیم .پس در یک کلام: «خوش‌بینی آموختنی است.» اگر ما یاد بگیریم که در مقابل رویدادهای ناخوشایند، سبک ِاسنادی بیرونی، خاص و گذرا داشته باشیم و در مقابل رویدادهای خوشایند، سبک اِسنادی درونی، کلی و دائمی، آن‌وقت خوش‌بین هستیم. سلیگمن و همکارانش دریافتند که آموزش تغییر در سبک‌های اِسنادی باعث می‌شود افراد نشانه‌های افسردگی را کنار بگذارند .


    سه قدم به سوی تفکر مثبت

    1 ـ از تبیین‌های بدبینانه استفاده نکنید: سلیگمن و دوست مشهورترش بِک می‌گویند همه آدم‌ها می‌توانند یاد بگیرند از تبیین‌هایی استفاده کنند که موقتی و موقعیت‌محور باشند. مثلا یک مادر که با کودکش استثنائا بدرفتاری کرده، می‌تواند این جمله را بگوید که «من آن روز حوصله نداشتم ولی اکثر اوقات، مادر خوبی هستم.» همچنین گاهی می‌شود از شوخی استفاده کرد. مثلا جوانی که در حضور دیگران زمین خورده است، می‌تواند بگوید «اگر از من فیلم می‌گرفتند بساط خنده‌مان جور می‌شد .»

    2 ـ شادی خودتان را محدود نکنید: در دنیای ماشینی امروز، ارزش‌های اجتماعی و اقتصادی باعث شده‌اند شادی ما تعریف‌ شده باشد و بسیاری از مردم به نسبت این ارزش‌ها، شادی‌های خودشان را محدود می‌کنند. مثلا با خودشان می‌گویند «تا ماشین نخرم، شاد نمی‌شوم» یا «اگر همه دوستم داشته باشند، شادی واقعی را تجربه می‌کنم.» اما هر کدام از این جملات، هم‌ زمان و هم چگونگی شادی ما را محدود  می‌کنند .

    3 ـ گفت‌وگوهای درونی‌تان را فرآیندمدار کنید: در هر گامی که به جلو برمی‌دارید یکی از جملات شادی‌بخش‌تان را که بیشتر بر فرآیند تأکید دارند تا هدف، تکرار کنید. حتی می‌توانید خود این فرآیندها را به صورت هدف کوتاه‌مدت و شادی‌بخش قرار دهید.

     مثلا جمع کردن مقدار خاصی از پول خرید ماشین و یا یاد گرفتن یک مهارت ارتباط با دیگران سليگمن زمان درماندگي آموخته، با سليگمن زمان خوش‌بيني آموخته شده يك تفاوت  با هم دارند به آن هم يك تغيير نگاه به پديده‌اي يكسان است، در واقع سليگمن به يك مهندس معكوس رسيده و از نگريستن به يك پيامد منفي مثل افسردگي به يك راهكار پيش‌گرانه به نام خوش بيني آموخته شده دست يافته است مارتين سليگمن علاقه‌مندي حرفه‌ايش را روي موضوع‌هايي متمركز ساخته كه موجب بروز تفاوت‌هاي بنيادين وي نسبت به ساير نظريه‌پردازان گرديده است.

    [ بازدید : 180 ]

    [ شنبه 5 بهمن 1398 ] [ 15:41 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    نقش روانشناسی مثبت در حل مشکلات روانی کارکنان


    امروزه، به دلیل وجود داروهای جدید و بسیار تاثیرگذار که هرگونه بیماری و ناراحتی و اختلال جدی روانی را التیام می دهند، اوضاع به گونه ای شده است که بسیاری از افراد، حتی آن هایی که دارای مشکلات روحی روانی جدی هستند هم می توانند در محیط های کاری که حتی رقابت های سخت هم در این محیط ها وجو دارد، کار کنند. 


    حتی بسیاری از افرادی که دچار بیماری هایی مانند شیزوفرنی، اختلالات دوقطبی و حتی افسردگی از نوع شدید هستند هم می توانند در این محیط های کاری کار کنند به این دلیل که با استفاده از داروهای جدید و تاثیرگذار این علایم را کنترل می کنند و حتی می توانند شغل های فول تایم هم داشته باشند. اگرچه، داروهای جدید نمی توانند بیماری های مذکور را کاملا درمان کنند بلکه تنها علایم آن ها را تا حدی کم می کنند که فرد بتواند تا حدودی با آرامش زندگی کند و از این علایم بیماری دور شود. ولی بیماری درون فرد باقی خواهد ماند. 

    بنابراین یکی از نکته های مهمی که در این باره وجود دارد این است که آن ها با این دوراهی در محیط کار مواجه می شوند که: آیا نیاز است که درباره وجود این مشکلات و اختلالات و بیماری ها به مدیران خودشان بگویند؟ یا نیازی به این کار نیست و بهتر است آن را مخفی کنند؟ آیا اگر به مدیرانشان در این باره بگویند، منجر به این می شود که از نظر کاری مورد حمایت قرار می گیرند؟ یا این که ممکن است مورد تمسخر واقع شوند و شغلشان هم از دست برود؟


    یک مطالعه جدید که توسط موسسه ملی سلامتی روانی انجام گرفته است، بیان می کند که چگونه کارکان می توانند درباره بیماری ها و اختلالاتشان به گونه ای حرف بزنند که نه تنها مشکلی برایشان ایجاد نکند، بلکه منجر به واکنش های روانی مثبتی هم بشود.


    صحبت کردن درباره بیماری ها، به شیوه ای درست، حتی می تواند منجر به نتیجه های مثبت در محیط کاری شود. به این دلیل که درست است که ممکن است افرادی که دارای چنین مشکلاتی هستند، با استفاده از دارو و مواردی از این قبیل بتوانند تا حدودی مشکلاتشان را کاهش دهند؛ ولی نمی توان گفت که این مشکلات به طور کامل حل می شود.

     بنابراین در صورتی که آن ها این مشکلات را با همکاران و مدیران خودشان در میان بگذارند؛ خواهیم دید که این همکاران و مدیران می توانند به آن ها کمک کنن که کارشان را بهتر انجام دهند. به عنوان مثال فرض کنید که در یک اداره، یک کارمند در حالی که استرس زیادی دارد، وسط یک اداره نشسته و مدام در حال حرکت دادن پاهایش باشد و استرس داشته باشد. چون او دارای شیزوفرنی است و فکر می کند که همکارانش دارند بر علیه او نقشه می کشند. 

    البته او نمی تواند دلیلی پیدا کند که نشان بدهد که چنین اتفاقاتی حقیقتا در حال رخ دادن است ولی او به دلیل بیماری این گونه فکر می کند. حتی او ممکن است در همین لحظه هم فکر کند که همکارانش پشت سرش ایستاده اند و می خواهند از پشت سر به او حمله کنند! در چنین وضعیتی، در صورتی که همکاران او بدانند که مشکلش چیست، می توانند با او صحبت کنند و او را متقاعد کنند که کسی قصد آسیب زدن به او را ندارد. بنابراین بازدهی کار او هم در این حالت بیشتر می شود ولی در صورتی که کسی از بیماری او آگاه نباشد، ممکن است این وضعیت حاد او ادامه پیدا کند و این امر منجر می شود که خود این فرد هم رنج می کشد و هم این که نمی تواند بازدهی لازم را در محیط کار داشته باشد.


    در صورتی که در محیط کار، این گونه افراد اختلالات و مشکلات خود را با سایر همکارانشان در میان بگذارند؛ هم خودشان راحت تر هستند و هم خود همکارانشان هم می توانند راه حل های خوب و مناسبی را در اختیارشان قرار دهند. به عنوان مثال، یکی از این راه کارها برای افرادی که دچار استرس شدید هستند، می تواند گذاشتن هنسفری هایی به منظور نشنیدن صداهای اطراف باشد. در صورتی که از این روش استفاده شود، میزان استرس کار کمتر خواهد شد.


    البته موضوع ابراز بیماری موضوعی است که ممکن است در برخی از سازمان ها و شرکت ها لازم و ضروری باشد. به عنوان مثال ممکن است در برخی از سازمان ها، برای این که کارکنان را استخدام کنند، در ابتدا از آن ها خواسته شود که در صورتی که مشکل قبلی داشته است آن را بیان کند. این موضوع می تواند به آن ها کمک کند که در همان ابتدای آشنایی، مشکلات خودشان را بیان کنند و همین موضوع منجر به این می شود که هم از طرف مدیر و هم از طرف کارکنان دیگر و همکارانشان، مورد حمایت قرار می گیرند و به این شیوه هم استرس آن ها کمتر می شود و هم این که از نظر بازدهی کاری، میزان بازدهی بالاتری خواهند داشت.


     بنابراین قوانین برخی از شرکت ها که انجام دادن این موضوع را ضروری می کند، می تواند به نفع کارکنان و همکاران آن ها تمام شود. اما نکته مهم این است که بیان این موضوع ممکن است خطرناک هم باشد!


    نباید فراموش کرد که معمول ترین دلیل برای بیان نکردن این موضوع، ترسی بوده است که کارکنان از برخورد بد داشته اند. به عبارت دیگر آن ها می ترسیده اند وقتی که مدیر و یا همکارانشان در این باره می شنیدند، ممکن بود واکنش بدی نشان دهند و یا رفتار تبعیض آمیزی با آن ها داشته باشند و یا این که حتی تصمیم بگیرند آن ها را اخراج کنند! علت این ترس این است که برخورد بد نسبت به اختلالات روانی موضوعی رایج است. 

    هنوز هم در بسیاری از سازمان ها و شرکت ها این گونه افراد را مورد تمسخر قرار می دهند و برخوردهایی تحقیرآمیز و توهین آمیز با آن ها می کنند و در بسیاری از موارد هم آن ها را مورد آزار و اذیت قرار می دهند.


     برخورد با افرادی که دارای چنین اختلالات روانی هستند، در بسیاری از موارد با برخوردی که افرادی که دچار مشکلاتی مانند اعتیاد به ایدز و الکل هستند و یا حتی افرادی که بیماری هایی مانند ایدز دارند هم بدتر است! ممکن است فردی که دچار چنین مشکلاتی در کار است را به عنوان فردی قلمداد کنند که ناپایدار است، رفتارسالمی ندارد و یا حتی خطرناک می باشد!

    بسیاری از افرادی که از ابراز کردن بیماری های روانی خودشان می ترسند، بیشتر ترسشان از این است که شاید با واکنش های و عکس العمل های بسیار بدی از جانب مدیران و یا همکاران خودشان در این زمینه مواجه شوند به عنوان مثال آن ها می ترسند که شغل های کم درآمدتر را به آن ها بدهند، کارهایی را به آن ها بدهند که از نظر اهمیت درجات پایین ترین دارد، از نظر بازبینی و بازرسی، نسبت به سایرین بیشتر مورد بازبینی قرار بگیرند و به اصلاح، "زیر زربین" بروند، کارهای سنگین تر به آن ها داده شود، اگر قرار باشد ارتقای شغلی به دیگران بدهند، این ارتقای شغلی را به آنان ندهند، و یا حتی اخراج شوند.

    این مشکلات در بیان مشکلات و اختلالات روانی به همکاران هم وجود دارد. به عنوان مثال، در صورتی که فردی که دچار چنین اختلالاتی است، بخواهد به همکار خودش این موضوع را بگوید، نمی داند که این همکار چه برخوردی با او می کند. ممکن است این همکار آشنایی لازم را با شیوه برخورد کردن با چنین وضعیتی نداشته باشد و ممکن است از او بترسد و یا به شیوه ای دیگر برخورد کند. بنابراین ممکن است مشکلاتی مانند ترس، خشم و تنفر و یا برخورد های متفاوت و غیرقابل پیش بینی دیگری بوجود بیاید. 


    یکی از مهم ترین مشکلاتی که ممکن است برای چنین افرادی پیش بیاید، این است که آن ها احساس "متفاوت بودن" می کنند. 


    به عنوان مثال یکی از روان شناسان در این رشته می گوید:

    "معمولا هنگامی که شما شروع به صحبت کردن درباره خودتان در یک شغل می کنید، و به همکاران خودتان توضیح می دهید که من دچار چنین وضعیتی هستم، ممکن است آن ها کم کم به شما به چشم متفاوتی نگاه کنند. ممکن است حتی این موضوع را به یکی از دوستانتان که خیلی او را می شناسید و خیلی به او اعتقاد دارید بگوید و مثلا به او بگویید که من نمی خواهم این موضوع را به کس دیگری بگویم چون ممکن است مرا مسخره کند ولی به تو می گویم... من این مشکل را دارم ولی مفقط به تو گفتم و... ولی باز هم همین دوستتان شروع به مسخره کردنتان بکند و با شما رفتاری متفاوت داشته باشد! این متفاوت بودن یکی از مهم ترین مشکلاتی است که برای افرادی که درباره اختلالات روانی خودشان به همکاران و مدیرانشان در سر راه چیزهایی را ابراز می کنند پیش می آید"

    البته باید دانست که بسیاری از افراد هم هستند که بیان می کنند که با این که درباره مشکلاتشان چیزی به همکارانشان نگفته اند؛ ولی بر این باورند که در صورتی که این مشکلاتشان را برای همکاران و یا مدیران خودشان بازگو می کردند، کار برای آن ها آسان تر می شد. این تنها یک تصور است که درست یا غلط بودن آن را نمی توان اثبات کرد تا زمانی که آن ها وقاعا چیزی درباره مشکلاتشان به همکارانشان بگویند.

    ولی در مجموع باید گفت که این کارکنان در صورتی که طریقه و شیوه درست گفتن این مشکلات را بدانند می توانند به شیوه موثری با این موضوع کنار بیایند. به همین منظور، تحقیقاتی در این زمینه انجام گرفته است.


    اینجاست که روان شناسی مثبت وارد میدان می شود!!!


    در یکی از تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است، یک گروه تحقیقاتی سعی کرده تا ببیند که آیا می توان از روان شناسی مثبت برای ارایه یک شیوه مناسب بیان این مشکلات توسط این افراد به همکاران و مدیرانشان کمک گرفت یا خیر. برای این کار، یک تیم متشکل از محققان در زمینه روان شناسی مثبت در دانشگاه آریزونای آمریکا واقع در ایالت پنسیلوانیا نقش روان شناسی مثبت را در کمک کردن به این افراد در شیوه بیان این موضوع مورد بررسی قرار دادند.

     بررسی نقش روان شناسی مثبت در این مورد برای اولین بار انجام می گرفت و این تحقیق اولین تحقیقی بود که سعی داشت تا از روان شناسی مثبت برای حل کردن این معضل کمک بگیرد.

    در این مطالعه که در یک بازه زمانی حدودا سه سال و نیمه انجام گرفته بود، اختلال روانی شیزوفرنی، اختلال دوقطبی و افسردگی حاد به عنوان اختلال روانی اصلی مورد مطالعه قرار گرفت و تقریبا 1000 نفر از افرادی که دچار این بیماری بوند، مورد بررسی قرار گرفتند.

     در ابتدا برای این افراد کلاس هایی در زمینه روان شناسی مثبت گذاشته شد و کمی درباره روان شناسی مثبت و چگونگی عملکرد آن و اثری که بر روی ذهن انسان ها می تواند داشته باشد آموزش داده شد. سپس از این افراد خواسته شد تا درباره نکات مثبت خودشان و کارهای مثبتی که می توانند انجام دهند، مطالبی را بنویسند. با برگزاری این دوره های آموزشی و آموزش های عملی و روان شناسانه ای که به آن ها داده می شد؛ سعی شد تا کم کم برای بیان مشکلات خودشان در محیط کار آماده شوند. جامعه مورد بررسی گسترده تر بود. این جامعه شامل افراد دیگری هم بود که در همان کار می کردند و دچار همان بیماری ها هم بودند ولی به آن ها آموزش های لازم در زمینه روان شناسی مثبت داده نشده بود

    در طول انجام کار، ما از تعدادی از افراد خواستیم تا نکات مثبتی که دارند را بیان کنند و سعی کنند تا دید خودشان را نسبت به خودشان مثبت تر کنند. به آن ها آموزش داده شد تا قدر خودشان را بدانند و درک کنند که این مشکلی که دارند؛ باعث نمی شود که به آخر دنیا رسیده باشند! به آن ها آموزش داده شد تا قدردان چیزهای دیگر هم در زندگی باشند و درک کنند که هر کسی ایرادی دارد و این که آن ها این مشکل را دارند دلیل نمی شود که دیگران از آن ها چیز بیشتری داشته باشند.


     به عنوان مثال ممکن است دیگران هم مشکلات رفتاری و یا اختلالات روانی از نوع دیگری داشته باشند. همچنین بر روی احساس متفاوت بودنی که ممکن بود در طول این مدت به آن ها دست بدهد هم کار شد. تیم تحقیقاتی سعی کردند با استفاده از روان شناسی مثبت این احساس متفاوت بودن را در آن ها کاهش دهند و کاری کند که کمتر این احساس را داشته باشند. آن ها سعی کردند تا به این افراد آموزش دهند که هر فردی به هر شکل ممکن می تواند متفاوت باشد. به عنوان مثال مممکن است فردی دارای توانایی خاصی مثلا در ریاضیات باشد ولی در فیزیک توانایی نداشته باشد و یا ممکن است دانش آموزش همیشه نمره های خوبی در درس تاریخ بگیرد ولی از درس جغرافیا متنفر باشد و در این درس نتواند نمره قبولی را کسی کند و این بیماری نیز به همین شکل است و می توان نتیجه گرفت که در صورتی که فردی این بیماری را دارد دلیل نمی شود که در جنبه های دیگر زندگی هم ناتوان است.


    در مرحله بعد به آن ها آموزش داده شد تا به دنبال نکته های مثبت زندگی خودشان باشند. آن ها سعی کردند تا توانایی ها و نکته های مثبتی که در زندگی داشتند را از همان ابتدای کودکی تا به حال به خاطر بیاورند و سعی کنند این توانایی ها را شناسایی کرده و تقویت کنند.


    نتیجه های این تحقیق شگفت انگیز بود. افرادی که از آموزش های روان شناسی مثبت دیده بودند نسبت به افراد دیگر، در شیوه بیان کردن مشکلات و اختلالات خودشان به مدیران و همکاران خود، بسیار موفق تر عمل کردند و در نتیجه برخوردی که این مدیران و همکاران با آن ها داشتند هم بسیار مثبت تر بود. میزان برخورد تبعیض آمیز و منفی در افرادی که آموزش های روان شناسی مثبت ندیده بودند؛ نسبت به افرادی که این آموزش ها را دیده بودند بسیار بیشتر و بالاتر بود. 

    محققان با بررسی نتیجه ها این گونه نتیجه گیری کردند که استفاده از روان شناسی مثبت می تواند به کارکنانی که دارای بیماری ها و اختلالات روانی حاد هستند کمک کند تا ارتباط بهتری در محیط کار با کارکنان و همکاران برقرار کنند و همچنین در بیان این مشکل به آن ها کمک شایانی به آن ها می کند. 


    بنابراین با استفاده از روان شناسی مثبت می توان به کارکنان کمک کرد که مشکلات روانی خودشان را به آسانی و بدون ترس از واکنش های منفی از طرف همکاران و مدیران، با آن ها در میان بگذارند و با این کار هم آسایش خیالشان را بیشتر کنند و هم  بازدهی کاریشان را بالا برده ببرند.

     

    [ بازدید : 72 ]

    [ چهارشنبه 2 بهمن 1398 ] [ 17:01 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    با روان شناسی مثبت طلوع خورشید را لمس کنید



    روان شناسی مثبت فقط طلوع خورشید و بارش باران نیست... 

    بلکه دانش رشد دادن و رشد کردن است...


    چند سال است که دانش آموزان پایه های بالا در مدرسه "میلکن" ، می توانند علاوه بر کلاس های عادی خودشان و علاوه بر آن کلاس های پیشرفته هندسه و تاریخ آمریکا و هنر و غیره، می توانند کلاس های روان شناسی مثبت هم داشته باشند.


     داستان از آن جا شروع شد که نیک هولتون، یک معلم پایه چهارم در این مدرسه است. او در گذشته درس تاریخ می داده است و هم اکنون در این مدرسه در پایه چهارم به دانش آموزان درس می دهد. ولی او همیشه به عنوان معلم، دغدغه این فکر را داشته است که چگونه می تواند به دانش آموزان کمک کند که تبدیل به یک "نسخه بهتری ازخودشان" شوند. او همیشه می خواسته همزمان با درس دادن تاریخ به دانش آموزان، بهتر زندگی کردن و نسخه بهتری از خودشان بودن را هم به آن ها درس بدهد.



    بنابراین او همیشه سعی می کرده با دانش آموزانش برخورد خوب و مناسبی داشته باشد و سعی می کرده که درس هایی را درباره زندگی به آن ها بدهد. او می گوید، علاقه او به درس دادن به دانش آموزان و به طور کلی معلم شدن از زمانی که خودش به عنوان یک دانش آموز در پایه ششم درس می خواند، رشد کرده است. 


    "وقتی که من در پایه ششم در مدرسه درس می خواندم، همیشه دلم می خواست به دیگران کمک کنم! پیش خودم فکر کردم که بهترین راه برای کمک کردن به دیگران می تواند این باشد که من یک معلم شوم. بنابراین یک معلم تاریخ شدم. وقتی برای اولین بار تاریخ درس می دادم، همیشه این سوال در ذهنم می آمد که درست است که مطالعه کردن تاریخ، دانش آموزان را نسبت به اتفاقاتی که افتاده است آگاه تر می کند، ولی آیا می توانم کاری کنم که آن ها نسبت به خودشان هم آگاه تر شوند؟ آیا می توانم کاری کنم که آن ها درک بهتری از خودشان و توانایی هایی که باید داشته باشند؛ پیدا کنند؟ آیا می توانم به آن ها کمک کنم که به طور کلی نگرش مثبت تری را نسبت به خودشان پیدا کنند و مثبت تر به زندگی نگاه کنند؟ این که یک دید مثبت نسبت به زندگی داشته باشم، همواره آرزوی من بود ولی آیا می توانم به دانش آموزانم هم کمک کنم که چنینی دیدی را داشته باشند؟


     در آن زمان، خواهر کوچکتر من، عضو تیم فوتبال در همان مدرسه ای بود که من به تازگی درس دادن در آن مدرسه را شروع کرده بودم. البته او استعداد درس دادن را نداشت و استعدادش در زمینه دیگری بود. ولی یک روز، وقتی که از مدرسه به خانه برگشتم، در حیات پشتی خانه، چند حرکت ورزشی جدید را به او یاد دادم که می توانست با استفاده از این حرکات ورزشی، در فوتبال، یعنی رشته ای که به آن علاقه داشت، پیشرفت زیادی بکند. آن روز بعد از ظهر، من و خواهرم مدت طولانی را با هم ورزش کردیم و ساعت های خوشی را سپری کردیم.



    این موضوع باعث شد که من احساس کنم که هم اکنون به کسی کمک کردم تا کاری را بهتر انجام دهد! به همین دلیل هم دفعه بعدی که او دوباره به مدرسه رفت و فوتبال بازی کرد، از همین حرکت هایی که من به او یاد داده بودم استفاده کرد و توانست در این کار موفق شود.


     همین موفقیت این باعث شد که من به خودم اعتماد به نفس بیشتری بدهم و به خود بگویم که اگر توانسته ام که به او کمک کنم که در این کار تا این اندازه موفق شود، پس حتما می توانم به بسیاری از افراد دیگر هم کمک کنم که آن ها هم در شناخت خودشان موفق شوند!"


    بنابراین هولتون، همزمان با این که در مدرسه میلتن درس می داد، به این فکر افتاد که برای دانش آموزان این مدرسه، یک برنامه مناسب روان شناسی ایجاد کند. به نقل از خود او: " وقتی که داشتم Phd خودم را می گرفتم، برای اولین بار مقاله ای درباره روان شناسی مثبت خواندم و فهمیدم که این دقیقا همان چیزی است که منتظرش بودم.


     در این جا من متوجه شدم که روان شناسی مثبت بیان می کند که خوشبختی، چیزی است که جنبه های مختلف دارد که یکی از جنبه های آن می تواند رشد فردی باشد.


     از همان جا بود که به این باور رسیدم که می خواهم به مردم کمک کنم که خوشبخت تر باشند و به مردم کمک کنم که یکی از بزرگترین منابع دنیا را در خودشان رشد دهند. یعنی: پتانسیل های انسانی. 


    به عقیده نیک هیلتون:



    "روان شناسی مثبت تنها طلوع خورشید و بارش باران نیست....بلکه روان شناسی مثبت در حقیقیت دانش رشد دادن و رشد کردن است.... روان شناسی مثبت یعنی داشتن این احساس که شما بهترین نسخه خودتان هستید و به عنوان بهترین خودتان، عمل می کنید..."


    هولتون به طور قطع به این نتیجه رسیده بود که می تواند روان شناسی مثبت را درس دهد. بنابراین تصمیم گرفت تا در مدرسه ای که مشغول درس دادن در آن بود، کلاس روان شناسی مثبت را هم به کلاس های دیگر اضافه کند. بنابراین تصمیم گرفت تا به همراه تعدادی از همکارانش، کتابی به نام "آموزش مثبت" را بنویسد.


    یکی دیگر از معلمان این کلاس، یعنی تالیا بیرمز، برای آن دسته از دانش آموزانی که هنوز به این برنامه آشنایی نداشتند، یک برنامه چهارساله گذاشت. به عقیده او: "از آن جایی که به قول بعضی از همکارانم، زمان مانند برق می گذرد؛ بنابراین زمان کمی برای آموزش در اختیار داشتم و بنابراین سعی کردم در این چهار ماه که مدت کمی بود، اثر ماندگاری را بر روی ذهن دانش آموزان بگذارد"




    مدت کوتاهی بعد از برپایی این دوره کوتاه چهارماهه و سپس اضافه شدن کلاس های فوق العاده روان شناسی مثبت به برنامه دانش آموزان، والدین این دانش آموزان از این که فرزندانشان به این کلاس ها می رفتند ابراز خوشحالی و رضایت کردند و فرزندانشان را تشویق کردند که هر چه زودتر در این کلاس ها شرکت کنند. آن ها همچنین از این معلمان تشکر کردند و حتی آن قدر به این موضوع علاقه مندی نشان دادند که برای این که آن ها هم از این کلاس ها بهره مند شوند، این معلمان تصمیم گرفتن برای آن ها کلاس های آنلاین مخصوص بزرگسالان هم برگزار کنند. 


    [ بازدید : 88 ]

    [ سه شنبه 1 بهمن 1398 ] [ 12:19 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    بررسی تاثیر یک برنامه روان شناسی بر پایه روان شناسی مثبت برای ارتقای سلامت کودکان

    بررسی تاثیر بر پایه روان شناسی مثبت برای ارتقای سلامت کودکان



    برای اولین بار، یک برنامه روان شناسانه که بر اساس روان شناسی مثبت قرار داشت، بوسیله محققان این رشته، برای کودکان پناهجو ایجاد شد. نام این برنامه، "نقاط قوت برای سفر" است و در مجله "توسعه روان شناسی" نکاتی در این باره ارایه شده است.


    در این برنامه، محققان سعی کردند تا در یک بازه زمانی هفت روزه، با استفاده از روان شناسی مثبت، وضعیت روانی 72 نفر از کودکان پناهجو را که در کمپ های پناهجویی در مناطق جنوب شرقی اروپا قرار دادند را بهبود دهند. سن این کودکان، که بیشتر پناهجویانی از کشورهایی مانند سوریه و خاورمیانه بوده اند، بین 7 تا 14 سال بود.


    عموما وقتی مهاجران به این کشورها می رسند، در کمپ های مهاجرتی محبوس می شوند و هیچ گونه دسترسی نسبت به منابع آموزشی و یا مراکز روان درمانی و غیره ندارند. از این رو، هدف این برنامه این بود که با استفاده از روان شناسی مثبت، روش های تفکر بهینه، احساسات مثبت، ارتباط گرفتن مثبت تر با طبیعت، قوی کردن شخصیت و هوشیاری را در میان این افراد گسترش دهد.


    بعد از انجام این آزمایشات، محققان کشف کردند که استفاده از این روش می تواند میزان سلامتی روانی را در میان این کودکان مهاجران افزایش دهد و همچنین نشانه های بیماری روانی را در میان آن ها کاهش دهد. نتیجه انجام این پروژه این بود که محققان به اندازه کافی از پیامدها راضی بودند که توانستند این گونه نتیجه گیری کنند که می توانند از این روش برای مواقع دیگر با تعداد بیشتر افراد استفاده کنند و کودکان بیشتری را با استفاده از روان شناسی مثبت تحت مطالعه قرار دهند و سعی کنند تا با استفاده از روان شناسی مثبت به کودکان دیگر هم که دارای شرایط یکسانی هستند کمک کنند. 



    بنابراین محققان از نتیجه های این آزمایش نتیجه گرفتند که می توانند همین تکنیک را برای کمپ های دیگری که در مناطق دیگر هم هستند مورد مطالعه قرار دهند. آن ها همچنین بررسی کردند که می توانند این آزمایش ها را در کمپ هایی که خارج از اروپای جنوب شرقی قرار دارد مورد بررسی قرار دهند. چون به احتمال زیاد می توان از کارهای درمانی در آن مناطق هم استفاده کرد.



    مدیر این پروژه توضیح داد که : " روش ما بر اساس روان شناسی مثبت است و هدف آن این است که توجه شرکت کننده ها را به روان شناسی مثبت بدهیم که بتوانند میزان سلامتی روانی خودشان را ارتقا دهند. قصد ما از انجام این پروژه، در پاسخ مستقیمی به پیام هایی بود که NGO برای ما می فرستاد. در این پیام ها NGO که با کودکان پناهجو کار می کرد، بیان می کرد که این کودکان به روان شناسی مثبت نیاز دارند. 



    بعد از انجام این پروژه، یافته کلیدی ما این بود که انجام این پروژه توانست تا حدود کمی بیشتر از آن چه که انتظارش را داشتیم، برای این کودکان موثر باشد و در ارتقای کیفیت میزان سلامتی روانی این کودکان تا حدود زیادی موثر واقع شود


    [ بازدید : 69 ]

    [ دوشنبه 30 دی 1398 ] [ 17:27 ] [ منوچهر ]

    [ ]

    تابلو دکوراتیو نسلینو وبینو طراح سایت قم آسال تهویه (شرکت تهویه مطبوع در قم) بیگ بلاگ دانلود فیلم هندی کاهش حجم عکس ساخت وبلاگ ساخت ایمیل سازمانی قاب عکس لباس خواب پلکسی رنگی giraffeplanner برسادیس
    دانلود فیلم امیر نظری آکادمی هلپ کده مجله اینترنتی رهاکو هنگ درام جارو استخری وی موبایل ال تی پارت summer mocktails خرید ملک در دبی Why is Persian food good کلروفیل چیست
    بستن تبلیغات [x]